کتاب او کیست؟؟؟

ساخت وبلاگ

معرفی کتاب او کیست؟؟؟

بهمن گندلی اصل در کتاب او کیست؟؟؟ داستان جذاب مردی سرگشته را روایت می‌کند که در دل جنگل به دنبال پاسخ پرسش‌های بسیاری است که در ذهنش وجود دارد. این رمان اثری متفاوت است که وقایع آن شما را با دلهره و کنجکاوی، همراه شخصیت اصلی داستان می‌کند.

درباره‌ی کتاب او کیست:

او کیست؟ این سوال تمامی چیزی است که از فصل اول نصیبتان می‌شود و همین موضوع نشان‌دهنده‌ی مفهوم کلی و مرکزی داستان است. هیچ‌کدام از شخصیت‌های رمان «او کیست؟» اسمی ندارند بلکه تصویری مبهم از بودنی هستند که هر لحظه ممکن است دستخوش تغییر، جابه‌جایی و گریزهای فکری شوند. بهمن گندلی با قلمی قدرتمند احساسات متفاوتی را به شما منتقل می‌کند و بی‌نامی شخصیت‌ها نیز ترفندی است تا شما را به این افراد نزدیک‌تر کند تا فارغ از حواشی به آنچه نویسنده در صدد گفتنش است توجه داشته باشید.

کتاب او کیست مناسب چه کسانی است؟

اگر به داستان‌های فلسفی و عمیق که شما را به تفکر وامی‌دارند علاقه‌مند هستید، مطمئن باشید که از این رمان نیز لذت خواهید برد.

در بخشی از کتاب او کیست می‌خوانیم:

کفش‌هایش دیگر راه نمی‌آمدند و از فرط خستگی و درماندگی در حال مرگ بودند، البته اگر می‌شد نام‌شان را کفش گذاشت از همه طرف دهان باز کرده بودند و فریاد مرگ سر می‌دادند. دیگر زمان دل کندن از کفش‌هایش بود که در این مدت رنج این سفر دراز را بر تن خریده بودند و یار و یاور او بودند، بر روی سنگی نشست آن‌ها را از پا در آورد، به گوشه‌ای انداخت، سخت بود راه رفتن روی سنگ‌هایی که از آفتاب سوزان داغ شده بودند، پاهای خود را به سرعت از روی سنگ‌ها بلند می‌کرد، گرم و پر انرژی ولی الان دیگر نیازی به گرمای آنان نداشت.

فقط می‌خواست از گزند آنان در امان باشد، دنبال پیرمرد می‌رفت ولی بدون پاپوشی برای پاهای خود، قدم برداشتن در مسیر سخت امکان نداشت، نیاز داشت که برای پاهای بی‌دفاع خود سر پناهی بجوید، سرپناهی امن که با خیال آسوده در

آن استراحت می‌کردند لحظه‌ای چیزی در گوشه‌ی چشمش حرکت کرد به سوی او نگاه کرد، سریع می‌رفت و می‌ایستاد گه‌گاهی، خوب نگاه کرد، برقی در چشمانش و امیدی در قلبش برای دفاع از پاهای بی‌دفاع خود درخشید، اگر می‌توانست او را شکار کند دیگر از ناله پاهای خود رهایی می‌یافت، آرام آرام به سمت طعمه‌ی پاهای خود حرکت کرد، اکنون به خواست خود به سمت هدف نمی‌رفت بلکه به خواست دو دوست باوفای خود که رنج این سفر را به دوش کشیده بودند و دم نزده بودند و نمی‌توانست از خواست و التماس آنان برای رهایی از این شکنجه‌گاه چشم‌پوشی کند چند دقیقه شاید هم ساعتی طول کشید ولی الان به راحتی بر روی سنگ‌ها قدم می‌گذاشت و حس رهایی پاهایش، که گویی بال درآورده بودند و به این سو و آن سو می‌پریدند، دیگر رها و آزاد بودند و با تمام توان برای رسیدن به هدف والا تلاش می‌کردند، آری آن دو حالا آزاد بودند.

اسک 98...
ما را در سایت اسک 98 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : امیر علوی بازدید : 201 تاريخ : پنجشنبه 30 بهمن 1399 ساعت: 3:12