کتاب ملت عشق (شریعت عشق)

ساخت وبلاگ

کتاب ملت عشق (شریعت عشق) شاهکار به یاد ماندنی الیف شافاک، رمانی پرفروش، عاشقانه و سرشار از مضامین عرفانی است که دو داستان را به موازات هم روایت می‌کند. این داستان تمثیلی از تقارن دو زندگی شبیه به هم با فاصله‌ای 800 ساله است که طی آن، بانویی عمیقا تحت تأثیر افکار و خط مشی مولانا و شمس تبریزی قرار می‌گیرد. در این اثر شگفت‌انگیز 40 قانون عشق را از نگاه صوفیان و عرفا می‌خوانیم.

درباره کتاب ملت عشق:

سنگی را تصور کن، که درون آبی روان می‌افتد، تاثیری که این سنگ بر آب می‌گذارد، به راحتی قابل دیدن نیست. تنها در جائی که سنگ به آب می‌خورد، آب به آرامی کنار رفته، پیچ و تاب خورده و به اطراف می‌پاشد و صدای ضعیفی به گوش می‌رسد: تالاپ... سپس این صدا خاموش و در همهمه‌ی صدای آب گم می‌شود. این، تمام آن چیزیست که اتفاق می‌افتد!

اما تصور کن همین سنگ درون برکه‌ای آرام بیافتد، اثرش نه تنها دیدنی‌تر بلکه ماندگارتر خواهد بود. همین سنگ کوچک آب خفته را بیدار و آشفته می‌کند. در محل برخورد سنگ به آب، حلقه‌ای شکل می‏گیرد، سپس در چشم بهم زدنی این حلقه دوباره جوانه زده و دوباره و دوباره هزاران حلقه، درونش متولد می‌شوند.

در کتاب خواندنی و جذاب ملت عشق (The Forty Rules of Love) شما شاهد دو داستان هستید که به موازات هم روایت می‌شود. داستان در دهه 2000 میلادی در یکی از ایالت‌های آمریکا آغاز می‌شود؛ شخصیت اصلی در این فضا، بانویی به نام الا است. او پس از سال‌ها زندگی مشترک با همسرش که دندانپزشکی سرشناس است، رابطه عاشقانه و پرشوری را حس نمی‌کند. چیزی که همه آن را عشق می‌نامند، در ترتیب اولویت‌های زندگی الا، در آخر لیست بود. از نظر الا عشق تنها می‌توانست در فیلم‌ها و کتاب‌ها وجود داشته باشد و یا در رمان‌های فانتزی و تخیلی! او حین انجام شغلش که نوشتن گزارشی بر رمان عزیز زاهارا بود، با توفیقی اجباری مواجه می‌شود و معنای حقیقی عشق را با رویکردی صوفی‌مسلک و عارفانه می‌چشد.

الیف شافاک (Elif Shafak) با هنر بی‌بدیل داستان‌نویسی‌اش، گره‌هایی لطیف و روان میان داستان الا و ورود شمس به زندگی مولانا جلال‌الدین بلخی، می‌زند و پیوندی بسیار خواندنی از دو حکایت با فاصلۀ 8 قرن می‌سازد! در طی این دو روایت جذاب، 40 قانون عشق از زبان عارفان ذکر می‌شود. الا نهایتا درمی‌یابد که داستان مولانا آینه زندگی خودش است و عزیز زاهارا برای او همچون شمس برای مولانا بوده است.

افتخارات کتاب ملت عشق (شریعت عشق):

- نامزد جایزه ادبی بین المللی دوبلین در سال 2011
- دریافت جایزه محمد حسن عسکری برای ترجمه اردو در سال 2017
- پرفروش‌ترین کتاب تاریخ ترکیه با بیش از 500 بار تجدید چاپ
- یکی از پرفروش‌ترین کتاب‌های ترجمه شده در ایران

خواندن کتاب ملت عشق به چه کسانی پیشنهاد می‌شود؟

تمامی علاقمندان داستان‌های عاشقانه و ادبیات عرفانی را به خواندن این اثر خارق‌العاده دعوت می‌کنیم.

با الیف شافاک بیشتر آشنا شویم:

رمان‌نویس و فعال حقوق زنان، الیف شفق (شافاک) زادۀ شهر استراسبورگ فرانسه، اکتبر 1971 چشم به جهان گشود. وی پس از جدایی والدین، به همراه مادرش که یک دیپلمات بود به ترکیه بازگشت و تا سال‌ها در آنکارا زندگی ‌کرد. او که افتخار دریافت نشان شوالیه را دارد، مدرک لیسانس خود را در رشتۀ روابط بین‌الملل از دانشگاه استانبول اخذ کرد و سپس تحصیلاتش را در زمینه مطالعات زنان ادامه داد. الیف که موفق به دریافت مدرک دکتری و تکمیل تحصیلاتش در حوزه علوم سیاسی شد، در سال‌های 2003 و 2004 به عنوان استادیار دانشگاه میشیگان انتخاب شد و اکنون به تدریس در دانشگاه آکسفورد مشغول است. این نویسنده توانا و خوش‌ذوق در سال 1998 برای نوشتن رمان «پنهان» توانست جایزه جشنواره مولانا را از آن خود کند. شافاک یکی از پرمخاطب‌ترین و برجسته‌ترین نویسندگان ترک محسوب می‌شود و آثار در سراسر دنیا به بیش از 30 زبان ترجمه شده است.

در بخشی از کتاب ملت عشق می‌خوانیم:

قانون اول: «خدا را با هر کلمه‌ای که وصف کنیم، دقیقا مانند این است که خود را به همان شکل می‌بینیم. اگر اغلب با فکر به خداوند، چیز ترسناک و خجالت‌آوری به ذهنت بیاید، پس در واقع وجودت را ترس و خشم و خجالت احاطه کرده است. اما اگر نه، با فکر به خداوند، اولین چیزی که به خاطرت می‌آید، عشق، شفقت و مهربانی‌است، پس تو هم موجودی با این مشخصات هستی!»

صاحب کاروانسرا بلافاصله اعتراض کرد: «بس کن لطفاً، پس این گفته‌ی تو با این حرف که خداوند زائیده تخیلات ماست چه فرقی دارد؟ من تصور می‌کنم که تو...» درست در همین لحظه پشت سر ما دعوائی به پا خواست و حرفش نیمه تمام ماند. وقتی به سمت سر و صدا چرخیدیم، دو مرد مست را دیدیم که نعره می‌زدند. مشتریان دیگر را مورد آزار و اذیت قرار می‌دادند و از کاسه آن‌ها سوپ و از جام آن‌ها مشروب می‌خوردند، و اگر کسی اعتراض می‌کرد مانند بچه‌های لوس و بی‌تربیت بر سر آن‌ها فریاد می‌کشیدند. «این آدم‌ها را ببین! گویی دنبال دردسر می‌گردند. نگاه کن درویش! نگاه کن و یاد بگیر!» گفتن این حرف و رفتنش به سراغ آن دو مرد مست، یکی شد. از گلوی یکی از آن دو مرد گرفته و مشتی حواله‌ی صورتش کرد. مرد مست که اصلاً انتظار این را نداشت، مانند گونی خالی نقش زمین گشت. جز صدای آه کوچکی که از میان لبانش خارج شد صدای دیگری از او درنیامد!

مرد مست دیگر که قوی‌تر به نظر می‌رسید، به کمک دوستش آمده و جواب مشت‌های بی‌امان صاحب کاروانسرا را داد ولی چندی نگذشته بود که آن مرد مست هم نقش زمین شد! صاحب کاروانسرا با تمام زوری که داشت لگدی بر سینه و پهلوی مرد زد و سپس با پاشنه‌ی سفت چکمه‌اش دست یارو را فشار داد تا حدی که ما صدای شکستن استخوان دستش را شنیدیم!

فریاد زدم: «بس کن! او را خواهی کشت! همین را می‌خواهی؟!» من صوفی بودم، وظیفه داشتم حتی در مقابل از دست دادن جانم، جانی را نجات دهم. من سوگند خورده بودم. حتی آزارم به یک مورچه هم نمی‌رسید. اگر پرنده‌ای را می‌دیدم، حضرت سلیمان به خاطرم می‌آمد و اگر ماهی می‌دیدم، حضرت یونس. وظیفه‌ام حفاظت از جان و زندگی بود. اگر می‌دیدم انسانی به انسانی دیگر ضرر می‌رساند به خاطر حمایت از انسان ضعیف‌تر، هر کاری از دستم بر می‌آمد انجام می‌دادم. اکنون نیز باید تا جائی که می‌توانستم این جسم فانی خود را همچون پرده و حفاظی بین صاحب کاروانسرا و مسافر مست قرار می‌دادم.صاحب کاروانسرا با خشونت نگاهی به من کرد و تهدیدوار گفت: «درویش، تو به این کار دخالت نکن! وگرنه تو را هم زیر مشت و لگد خود خواهم گرفت!» اما هر دو می‌دانستیم که این‌ها حرفی بیش نیست و او این کار را انجام نخواهد داد.

فهرست مطالب

یادداشت مترجم
مقدمه
اِلا: نورتهامپتون، 17 مِی 2008 میلادی
شریعت عشق: ع.ز.زاهارا
مقدمه
قاتل: اسکندریه، نوامبر 1252 میلادی
فصل اول: خاک
شمس: کاروانسرائی نزدیک سمرقند، مارس 1242 میلادی
الا: نورتهامپتون، 18 مِی 2008 میلادی
شمس: کاروانسرائی نزدیک به سمرقند، مارس 1242 میلادی
الا: نورتهامپتون، 19 مارس 2008 میلادی
استاد: بغداد، آوریل 1242 میلادی
الا: نورتهامپتون 20 مِی 2008 میلادی
شاگرد: بغداد، آوریل 1242 میلادی
الا: نورتهامپتون، 21 مِی 2008 میلادی
استاد: بغداد، 26 ژانویه 1243 میلادی
نامه: از قیصریه به بغداد، فوریه 1243 میلادی
شمس: بغداد، 18 دسامبر 1243 میلادی
الا: نورتهامپتون، 22 مِی 2008 میلادی
نامه: از بغداد به قیصریه، 29 سپتامبر 1243 میلادی
شاگرد: بغداد، 29 سپتامبر 1243
شمس: بغداد، 30 سپتامبر 1243 میلادی
شاگرد: بغداد، 30 سپتامبر 1243 میلادی
الا: نورتهامپتون، 24 می 2008 میلادی
فصل دوم: آب
رومی: قونیه 15 اکتبر 1242 میلادی
شمس: قونیه، 16 اکتبر 1244 میلادی
حسن گدا: قونیه، 17 اکتبر 1244 میلادی
شمس: قونیه، 18 اکتبر 1244 میلادی
الا: نورتهامپتون، 28 مِی 2008 میلادی
گل صحرا: قونیه، 18 اکتبر 1244 میلادی
حسن گدا: قونیه، 18 اکتبر 1244 میلادی
سلیمان مست: قونیه، 18 اکتبر 1244 میلادی
الا: نورتهامپتون، 30 مِی 2008 میلادی
گل صحرا: قونیه، 18 اکتبر 1244 میلادی
سلیمان مست: قونیه، 18 اکتبر 1244 میلادی
الا: نورتهامپتون، 3 ژوئن 2008 میلادی
الا: نورتهامپتون، 5 ژوئن، 2008 میلادی
فصل سوم: باد
متعصب: قونیه، 19 اکتبر 1244 میلادی
شمس: قونیه، 29 اکتبر 1244 میلادی
رومی: قونیه، 30 اکتبر 1244 میلادی
الا: نورتهامپتون، 8 ژوئن 2008 میلادی
علاءالدین: قونیه، 10 دسامبر 1244 میلادی
رومی: قونیه، 18 دسامبر 1244 میلادی
کرّا: قونیه، 18 دسامبر 1244 میلادی
کیمیا: قونیه، دسامبر، 1244 میلادی
الا: نورتهامپتون، 9 ژوئن 2008 میلادی
کرّا: قونیه، 5 می 1245 میلادی
شمس: قونیه، 12 ژوئن 1245 میلادی
الا: نورتهامپتون، 12 ژوئن 2008 میلادی
بایبارس جنگاور: قونیه، 10 جولای 1245 میلادی
الا: نورتهامپتون، 13 ژوئن 2008 میلادی
رومی: قونیه، 2 آگوست 1245
کیمیا: قونیه، 17 آگوست 1245 میلادی
سلطان ولد: قونیه، 4 سپتامبر 1245 میلادی
کرّا: قونیه، 22 اکتبر 1245 میلادی
رومی: قونیه، دسامبر 1245 میلادی
سلطان ولد: قونیه، دسامبر 1245 میلادی
الا: بوستون، 15 ژوئن 2008 میلادی
گل صحرا: قونیه، ژانویه 1246 میلادی
کیمیا: قونیه، ژانویه 1245 میلادی
شمس: قونیه، ژانویه 1246
الا: نورتهامپتون، 11 ژوئن 2008 میلادی
گل صحرا: قونیه، فوریه 1246 میلادی
الا: نورتهامپتون، 19 ژوئن 2008 میلادی
شمس: قونیه، فوریه 1246 میلادی
فصل چهارم: آتش
سلیمان مست: قونیه، فوریه 1246 میلادی
علاءالدین: قونیه، فوریه 1246 میلادی
شمس: قونیه، فوریه 1246 میلادی
الا: نورتهامپتون، 26 ژوئن 2008 میلادی
متعصب: قونیه، فوریه 1246 میلادی
حسام شاگرد: قونیه، فوریه 1246 میلادی
بایبارس جنگاور: قونیه، می 1246 میلادی
الا: نورتهامپتون، 26 ژوئن 2008 میلادی
کرّا: قونیه، 1246 میلادی
سلطان ولد: قونیه، ژوئن 1246 میلادی
سلیمان مست: قونیه، ژوئن 1246 میلادی
علاءالدین: قونیه، ژوئن 1246 میلادی
شمس: قونیه، ژوئن 1246 میلادی
الا: نورتهامپتون، 25 ژوئن 2008 میلادی
فصل پنجم: نیستی
سلطان ولد: قونیه، جولای 1246 میلادی
رومی: قونیه، آگوست 1246 میلادی
شمس: شام، آوریل 1247 میلادی
کیمیا: قونیه، می 1247 میلادی
کرّا: قونیه، می 1247 میلادی
الا: بوستون، 25 ژوئن 2008 میلادی
شمس: قونیه، می 1247 میلادی
علاءالدین: قونیه، 4 ژوئن 1247 میلادی
کیمیا: قونیه، دسامبر 1247 میلادی
گل صحرا: قونیه، دسامبر 1247 میلادی
کیمیا: قونیه، دسامبر 1247 میلادی
الا: بوستون، 3 جولای 2008 میلادی
سلیمان مست: قونیه، مارس 1248 میلادی
قاتل: قونیه، مارس 1247 میلادی
الا: بوستون، 3 آگوست 2008 میلادی
علاءالدین: قونیه، دسامبر 1247 میلادی
سلطان ولد: قونیه، فوریه 1247 میلادی
رومی: قونیه، 30 اکتبر 1260 میلادی
الا: قونیه، 7 سپتامبر 2009 میلادی

اسک 98...
ما را در سایت اسک 98 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : امیر علوی بازدید : 206 تاريخ : پنجشنبه 30 بهمن 1399 ساعت: 3:12